ساده باور بودم و ساده فریبم داده ای ..
تا که دیدی آدمم دزدانه سیبم داده ای ...
با ادا و عشوه و ناز و کرشمه کردنت
زیرکانه وعده های دلفریبم داده ای ...
در کنار رود جنت در پناه سایه ها
حس زیبایی به آن حالِ غریبم داده ای ...
عاشقم کردی که با عشقت زمین گیرم کنی
در زمین با آتش عشقت لهیبم داده ای ...
زل زدی در چشم من گفتی خداحاظ عزیز
دست خود را بعد از آن دست رقیبم داده ای ..
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |