به حباب نگران لب يك رود قسم
و به كوتاهي آن لحظه شادي كه گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچناني كه فقط خاطرهاي خواهد ماند
لحظهها عريانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آينه نه آينه به توخيره شده ست
تو اگر خنده كني
او به تو خواهد خنديد
و اگر بغض كني
آه از آينه دنيا كه چهها، خواهد كرد
گنجه ديروزت
پر شد از حسرت و اندوه و چه حيف
بستههاي فردا
همه اي كاش اي كاش
ظرف اين لحظه
و ليكن خاليست
ساحت سينه پذيراي چه كس خواهدبود
غم كه از راه رسيد
در اين سينه بر او باز مكن
تاخدا
يك رگ گردن باقيست!!!
تا خدا مانده،
به غم وعده اين خانه مده
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |